شب عید فطر تو گار شهدای امامزاده محمد هلال ع هم آقای محمد جاویدنیا رو دیدیم هم سردار حاج عباس خانی و قرار شد روز بعد مطالبی از کتاب که آماده شده تحویل حاج عباس بدیم که با خودش ببره تهران بخونه و نظر بده
دیروز تلفن زنگ زد. حاج عباس بود بعد از سلام و تشکر وقدردانی بابت مطالب گفت:
من خدمتتون گفته بودم که یکی دو تا کار پژوهشی دستم هست کارهایی که خیلی وقتم رو می گیره اما این مدت که مطالب شما رو بردم کلا کار خودم رو تعطیل کردم و نشستم کل مطالب شما رو یه دور خوندم
حرفش تموم شده و نشده همون جا پشت تلفن بناکرد گریه کردن و بعد از اینکه کمی اروم شد گفت:
مطالب خوب بود و خیلی زحمت کشیدید البته یه جاهایی نکاتی رو یادداشت کرده م که بعدا ملاحزه خواعید کرد اما چیزی که به خاطرش ناراحتم خودم هستم من به حال خودم گریه می کنم که از دوستانم عقب موندم
درباره این سایت